تکنولوژی نفهم، بچههای فهیم
علیاکبر زینالعابدین
تلویزیونها نمیفهمند. بیلبوردها حالیشان نیست. شبکههای ماهوارهای نفهمتر! تصویر گوشت ماهیچه به رنگ متالیک، شیشلیک دو متر درازا، دانههای برنج بازعفران طلایی و بخار سیمین تازه که از ظرف برنج به آسمان پر میکشد. تبلیغات هتلهای پنج ستاره بااتاقهای سلطنتی. جوایز قرعهکشی اتوموبیلهای چندصد میلیون تومانی... تکنولوژیهای جدیدتر هم بیشعورتر از قبلیها. اینترنت از همه بیرحمتر.
همهشان نمکهای تند و طعمدار هستند بر زخمهای بچههایی که ندارند، نخوردهاند و فقط دیدهاند. بچههایی که حتی آب و نان و لباس ساده ندارند اما تلویزیون وماهواره و اینترنت دارند. بچههایی که خانههایشان سرداست از نبود یک بخاری بیبخار، یک کفش گرم سایز پاهایشان، یک دفتر و مداد ساده برای مشقهایشان... اما چه کسی میتواند به این بچهها بگوید ببین اما نخواه،بشنو و باور نکن، گوش کن و فراموش کن! او هم نَرمای بالشِ از برف سفیدترِ هتل پنج ستارهی شهر زیارتی را که تبلیغ میشود میخواهد.
برخی پدر و مادرهایشان هم نفرین میکنند صاحبان سرمایه را. فحش ناموس میدهند به هر آنکس که دارد تاعزت و آبرویشان در برابر نگاه پر خواهش بچههایشان فرو نریزد.
ما بزرگترها یادمان میرود. اگر تلویزیون و بیلبورد واینترنت نفهم هستند، بچههایمان فهیماند، حرف سرشان میشود. لازم نیست انکار کنیم یا بد و بیراه بار سرمایه و سرمایهدار کنیم. چه آب و نان حلال، چه مال و منال حرام.لازم نیست پز ایام قدیم را بدهیم و بگوییم: «من خودم رفتهام و دیدهام و خوردهام و نگاه نکن بچه که الان ما را به این روز انداختهاند!» لازم نیست بگوییم: «خودت را با پایینتر از خودت مقایسه کن!» چون ممکن است اوضاع ما روزی از آن پایینترها بدتر شود و حرفمان سقوط کند. چون ممکن است آنها بعداً از ما بالا بزنند و مجبور شویم آنها را دزد کنیم! ما میتوانیم بگوییم دختر من، پسر من،ما فعلاً همینقدر داریم، بعداً هم یا بیشتر از این داریم یاکمتر. شرایط ما به هر دلیل این است که میبینی. زور ما تا اینجا همینقدر رسیده و اوضاع مملکت هم فعلاً همین.به او بگوییم همه چیز این دنیا عادلانه نیست؛ برف و باران، شهرت و اعتبار، جنگ و صلح، سلامت و شهامت، آرامش و عشق... همه و همه چیز و هیچ چیز در این دنیاهمیشه برای همه به عدالت نبوده و نخواهد بود؛ اصلاً همه چیز انگار به قول حافظ: «گاه هست و گاه نیست.»
مساله فقط پول لعنتی نیست.