مقالات آموزش
لیلا رنجبر خواه
۱۳۹۳/۱۱/۲۰
گروه آموزش به عنوان زیر مجموعه طرح وبرنامه و با هدف آموزش به جامعه هدف ( کودکان و نوجوانان،خانواده ،مربیان ، جامعه محلی واعضای انجمن) فعالیت های خود را در بخش های نیازسنجی ،برنامه ریزی،اجرا ،پایش و ارزیابی تعریف و تدوین می کند :
گروه آموزش به عنوان زیر مجموعه طرح وبرنامه و با هدف آموزش به جامعه هدف ( کودکان و نوجوانان،خانواده ،مربیان ، جامعه محلی واعضای انجمن) فعالیت های خود را در بخش های نیازسنجی ،برنامه ریزی،اجرا ،پایش و ارزیابی تعریف و تدوین می کند :
۱_ اهداف کلی:
الف : بالا بردن سطح آموزش ،آگاهی و توانمندی جامعه هدف نسبت به زندگی پیرامون
ب: توانمند کردن جامعه محلی برای پایداری و حمایت از طرح
ج: تلاش در جهت کشف استعدادها ی افراد و حمایت برای توانمندسازی
۲_ برنامه ها و فعالیت های کلی:
الف : تدوین اهداف و برنامه های آموزشی برای هر پروژه
ب: تشکیل کارگروه های مختلف آموزشی (مانند: ریاضی/ علوم/ ادبیات/ هنر/ ورزش/ بهداشت ، تغذیه و...)
ج: جذب نیروهای کارشناس و مشاور در زمینه های مختلف آموزش
د: برنامه ریزی سفر به فضاهای آموزشی تحت حمایت انجمن
ه: همکاری با کتابخانه های مدارس (با توجه به اهمیت نقش کتاب و کتابخانه در امرآموزش)
و: آموزش افرادعلاقه مند به همکاری با گروه آموزش با روش های نوین آموزشی
ز: بررسی و پیشنهاد برای تجهیز مدارس در بخش های : آزمایشگاه/ هنر/ ورزش/بازی و...
ح : یگیری مستمر اثر بخشی فعالیت های گروه آموزش ازطریق ارتباطات مداوم وارزیابی فعالیت ها ونتایج
بررسی وضعیت آموزش در مناطق محروم
انسانها درفرآیند آموزش با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. همدیگر را بیشتر و بهتر می شناسند و برای حل مسائل و مشکلات به جای صرف هزینه های گزاف از ذهنها بهره می برند.
از روزی که انجمن حامی کمر به همت احیا و آبادانی آمورش و فرهنگ در مناطق محروم بسته تا به امروز، تمام فعالیت های انجمن با حلقه ای به نام آموزش ،آموزش وآموزش گره زده شده است.
مدارس حامی یکی بعداز دیگری افتتاح می شدند و دانش آموزان با خوشحالی هرچه تمام از اینکه مدرسه دارند، خستگی را از تن همه به در می کردند . اما به مرور با مشاهده نتایج ضعیف پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ،نکات قابل تاملی از فعالیت ها آشکار شد : آیا ضامن توسعه مناطق محروم مدرسه بود؟ یا مدرسه ابزاری بود برای تحقق هدف بزرگ توسعه جوامع : رشد بینش و توانمندی های دانش آموزان
به عبارت بهتر به دلیل ضعف منابع انسانی و عدم توانایی تامین نیروهای متخصص در مناطق محروم ،آموزش دانش آموزان با کمبودها و ضعف های بسیاری همراه بوده و هست و ضعف دانش آموزان در بدیهی ترین سطوح سواد چنان ما را نگران کرد که آموزش در دستور کار قرار گرفت. بررسی ها نشان می داد راهی را اشتباه نرفته بودیم اما راه طولانی تر و سخت تری پیش رو داشتیم و آن تعمیق و گسترش آموزش بود. نتایج تحقیقات کارشناسی و بازدیدهای انجمن حامی حقایق مهمی را پیش رویمان گذاشت که به عبارتی نقشه راه فعالیتهای آموزشی انجمن شد:
کم توانی علمی معلمان منطقه،
بومی نبودن اکثر معلمان و جابجایی مدام آنها
کمبود معلم های تخصصی در مقطع راهنمایی و دبیرستان
چندپایه بودن اکثریت کلاسهای مقطع دبستان
دو زبانه بودن دانش آموزان و عدم آشنایی با زبان فارسی
عدم رسیدگی و توجه خانواده ها با مسائل درسی دانش آموزان
بی انگیزگی دانش آموزان و معلمان
عدم آگاهی دانش آموزان از شرایط کنکور و رشته های دانشگاهی
اینها بخش کوچکی از مشکلاتی هستند که نظام آموزشی یک منطقه محروم با آن درگیر است علاوه بر این ،مسائل روانشناختی بسیاری که در شهرهای بزرگ به کمک مشاورین مدارس به راحتی حل و فصل می شود در مناطق محروم پیچیدگی های آموزشی را دو چندان می کند. از این روی انجمن حامی با چنین تجربه ای پا به عرصه ارزشمند آمورش گذاشت و توجه خود را معطوف به مسائل آموزشی دانش آموزان و مشکلات واقعی مدارس کرد که نتیجه آن برگزاری دوره های توانمندسازی علمی ، برگزاری دوره های انگیزشی و روانشناختی برای معلمان و تعریف دوره های آموزشی متنوعی از پیش دبستان تا کنکور برای دانش آموزان بوده است.
لیلا رنجبر خواه
آغاز تجربه ، بهار ۹۲
فکر سفر به جایی تازه و ناشناخته همیشه همراه با هیجان و کنجکاوی است ، مسیر کنارک تا چابهار خبر از طبیعتی خاص و تازه می داد ،رنگ خاکستری و سفید کوه و خاک در مقابل آبی نیلگوندریا. روز اول سفر اعضا ی حامی برای بازدید از مدرسه ای در چابهار ( شهید داستان ) رفتند و ما ماندیمتا برنامه ریزی روزهای آینده و همچنین پرسشنامه های دانش آموزان را تهیه و آماده کنیم و عصربرایخرید وسایل کار با کودکان، به شهر رفتیم ،بخاطر سنگینی بار ترجیح داده بودیم وسایل را از همان شهربخریم که البته هم گرانتر بودند و هم برخی وسایل را نتوانستیم پیدا کنیم مثل کاغذ بزرگ کهمجبور شدیمکاغذهای کوچک را به هم بچسبانیم و کاغذ بزرگ بسازیم . صبح سه شنبه بخاطر تاخیر زیاد راننده مجبور شدیم با ماشین های دیگری به سمت روستای پیر سهراب برویم .بین راه که البتهمسیر طولانیای نیز بود بندرت با خانه و یا روستایی حتی کوچک مواجه شدیم ،خانه ها همه از بلوک و سیمان و بصورت مکعب هایی با پنجره های کم و کوچک بودند و همرنگ طبیعت اطراف ،طوری کهبه خوبی دیده نمی شدند. بهر حال با تاخیر وارد مدرسه پیر سهراب شدیم وسریع سراغ کلاس ها رفتیم .کلاسهای راهنمایی و دبیرستان دخترانه بودند، با دختران راهنمایی قصه گویی و تصویرگری کارکردیم و با دبیرستانی ها کار گروهی پازلی . ابتدا سعی کردیم با یک گپ و گفتگوی دوستانه همراهشان کنیم و بعددر باره کار توضیح دادیم خیلی با علاقه کار می کردند ، در حین کار از هر دری با آنهاصحبت می کردیم از زبان و قوم های مختلف و غذاها و پوشش تا هنرهای دستی و شرایط زندگی شان ( منظور ازشرایط زندگی کارهای کشاورزی یا دامداری و....است) آنهایی که باغی داشتند ما را بهباغ هایشاندعوت می کردند .دختران راهنمایی و دبیرستان در همه مدارس با لباس سیاه و چادرهای سیاه بودند وفقط در مقطع ابتدایی لباس فرم رنگی داشتند البته همه دختران می گفتند خارج ازمدرسه ،در خانه ویا خارج از خانه ومهمانی ها لباس های بلوچی شان را می پوشند، اکثریت سوزن دوزی بلد بودند وخودشان روی لباس هایشان کار می کردند و صد البته ترجیح می دادند که لباسهای بلوچی بپوشند.در اینجا مردم از چند قوم هستند ، قوم غالب "بلوچ" است و بقیه با درصد کمتری از قوم های دیگرمثل "جدگال" .
بچه ها پس از مدت کوتاهی با ما احساس راحتی کردند و آخرهای کار حتی با ما شوخی می کردند،درد دل می کردند و از علایق شان می گفتند. همه آرام و محجوب بودند نمی دانستیم که این آرامیازآرامش درونشان بود و یا آرامشی تحمیل شده از فرهنگی مرد سالارانه. خبری از هیاهوی مدارستهران نبود ،در طول مدتی که بودیم حتی یکبار مجبور نشدیم از آنها بخواهیم ساکت باشند تا حرفهایمان را بشنوند، نمی دانیم چرا این همه حرف گوش کن و ساکت بودند در کل مدرسه دو سه نفر بودندکه شیطنت هایی در حد یک حرف بامزه اما با احترام داشتند.در حضور مردان شدیدأ رو میگرفتند ودوستان ما حتی برای عکاسی با احتیاط وارد می شدند. به هر حال کارها تمام شد کارهای گروهی را باکمک بچه ها به دیوار ها زدیم (دیوارهای راهرو و کلاس ها بر عکس مدارس تهران خالیازهر نوع تصویر و پوستر و عکسی بود) و بخاطر کمبود وقت برای کارهای تصویر گری ،بچه ها را گروه بندیکردیم تا با مسئولیت خودشان دوباره برای تصاویرشان قصه بنویسند و کتاب بسازند،چقدرمشتاق یککار تازه بودند .هنگام خداحافظی با بدرقه ی گرم و پر سر و صدای بچه ها راه افتادیم ،سوال اغلبشان این بود که کی برمی گردیم ؟
چهار شنبه صبح زود به سمت روستای بلوچی عبدالله راافتادیم و مدرسه حامی ابتدا با دخترانراهنمایی و دبیرستانی کار کردیم بعد پسرهای راهنمایی را آوردند که راحتترین و شادترین همه یبچه های مدارس بودند و بعد گفتند که پسرهای دبیرستانی تویآزمایشگاه منتظرند! در واقع اصلأقرار نبود با دبیرستانی ها کار کنیم آن هم پسران، اما در موقعیت انجام کار قرار گرفتیم و به کلاسرفتیم دیدن حدود پنجاه پسر نوجوان با آن قد و هیکل های درشت در ابتداکمی مرعوب کننده بودولی چاره ای نبود ،گفتگو را آغاز کردیم و پس کمی صحبت از حال و اوضاع راحت تر شدیم،نمی دانستیم عکس العمل شان برای یک کار نقاشی چه خواهدبود برای همین از علایقشان پرسیدیو چون خودشان خواستند گروه بندی شدند و کار را شروع کردند و با چه اشتیاقی هم کار می کردند.پرسشنامه ها را دادیم و بعد ازآن دیگر گفتگو ها راحت تر و صمیمانه تر شد تا حدی کهچند نفرعلی رغمخنده دوستان شان گفتند که سوزن دوزی انجام می دهند البته بقیه هم وقتی دیدند که به عنوان یک هنر و علاقه مورد احترام است ادامه ندادند خلاصه از هر دری حرف زدند ،ظرف یکساعت ارتباططوری شد که فکر می کردیم اگر مجالی بیشتر داشتیم چه چیزها که کشف می شد. این بخش کار تجربهویژهای بود شاید حتی بتوان در برنامه ریزی ها به دبیرستان ها هم فکر کنیم. بعداز ظهر با دبستانی ها که مختلط بودند کلاژ و نقاشی کار کردیم ،درصد بالایی از بچه ها متوجهنمی شدند و بدون توجه به کاغذهای رنگی کار خودشان را کردند البته کارهای زیبایی هم انجامدادند.در واقع روی نگاه و شیوه دیدن و شنیدن شان کار نشده در نتیجه چشم ها ورزیده نیستند تا پیرامون را بهترببینند ، دقت کمی نسبت به اطراف داشتند که البته اوضاع کودکان مدارس تهران هم ازاین نظر بهترنیست.اما آنچه مشهود بود لذتی بود که از این فضای آزاد و رها می بردند و این نشان می داد که چقدرجای فعالیت های غیر درسی و هنر در برنامه های شان خالی است. دیوار های اینمدرسه هم مثل بقیهمدارس خالی از هر رنگ و کار و فعالیت کودکان بود و البته می دانیم که انجام این کارها نیاز به هزینهو امکانات زیادی ندارد،قدری وسیله و ذوق و حوصله و به مشارکت گرفتنکودکان.از چیزهای تازه ای که امروز دیدیم بینی های سوراخ شده ی دختران ابتدایی بود که یک نخ سیاه هم داخل آن بود تا بسته نشود و بعدأ از زیور آلات استفاده کنند.بعد از ظهر جلسه خوبی هم بامعلمان ابتدایی داشتیم که پر از گلایه از مشکلات ریز و درشت بود والبته پیشنهاداتی هم داشتند، خانم ها مشتاق تر و علاقه مند تر بودند و دلشان می خواست تغییراتی اساسیایجاد کنند . به آنهاقول همکاری دادیم اما غیر از تلفن راه ارتباطی دیگری با آنها نداشتیم روستا امکان دسترسی به اینترنت نداشت و ارتباط معلم ها با شهر کم بود ،باید راهی برای پیگیری کارها پیدا کنیم.درمجموعاگرقرار باشد کاری انجام شود، کار بسیار است که البته باید از پایه بررسی و برنامه ریزی و اجرا شود ،قطعأ هدف از ساخت و تجهیز مدارس و کتابخانه ها در مناطق محروم تربیت و پرورش انسان هایینیک و صالح برای خانواده و جامعه است بنابراین پیگیری همه مراحل آموزش و حمایت آن از فعالیت های ضروری است که اهمیت آن در لحظه لحظه حضورمان در مدارس حس می شد.