امروز یاد یکی از بزرگان توسعه فرهنگی این سرزمین را گرامی میداریم ، یاد محمد بهمن بیگی آموزگار بزرگ عشایر را. بهمن بیگی یکی از کتابهایش را " اگر قره جاج نبود " نام گذاری کرده است حال باید بگوئیم اگر بهمن بیگی نبود چه می شد . وقتی فرزندان بهمن بیگی را می بینم که از وکلای درجه یک تا پزشکان بنام ، اساتید دانشگاه ها ، محققین بزرگ ، آموزگاران و دبیران و چندین ده هزار انسان هایی که به درجات مختلف علمی در سرتاسر این سرزمین از بلوچستان گرفته تا آذربایجان ، از خوزستان و فارس گرفته تا خراسان هر جا که کوچ نشینـان بودند بهمن بیـگی نیز آنجا حضور داشت و فرزندان کوچ نشیـن ایـران زمیـن را با سـواد میکرد ، از خود می پرسم اگر بهمن بیگی نبود اینها الان کجا بودند اما خوشحالم که در این جمع بین شما فرزندان بهمن بیگی که کم هم نیستید حضـور دارم . فرزندان بهمن بیگی و همه ایرانیان فرهنگ دوست در هر جای این سرزمین همواره قدردان رنج ها و زحمات آن بزرگ مرد هستند . بهمن بیگی نامش بر تارک فرهنگ این سرزمین چون خورشیدی برای همیشه خواهد درخشید . یقین دارم که فرزندان بهمـن بیگی تا جایی که در توان دارند ادامه دهنـده راه این بزرگ مرد هستند . در پایان میخواهم اشـاره ای بکنـم به کسـانی که گاهی از روی نا آگاهـی و یا به هر دلیـل بی منطق دیگری می خواهند نام درخشان بهمن بیگی را خدشه دار کنند ولی مطمئن باشند که نمی توانند . شنیـده شد که کسـی در مورد بهمـن بیـگی گفته که وی طـرفدار رژیـم پهلـوی بوده ، اگر شما واقـعا میخواهید بدانید نظر بهمـن بیگی در خصـوص رژیم پهلوی و روشهای حکومتی آن چه بوده است داستان " گاو زرد " را بخوانید . در آنجا به روشنی نگاه انتقادی بهمن بیگی نسبت به رژیم پهلوی و شیوه مدیریت آن بیان شده است . و گاهی وی را متهـم به داشتن اندیشـه های فئـودالی کرده اند ، برای روشن شدن اندیشه بهمن بیگی در این رابطه رجوع کنید به داستان " شیـرویه " و موضوع خواستگاری دختر سرهنگ بیگ برای شیرویه در این داستان نگاه کاملاً انسان دوستانه و امانیستی ناب آقای بهمن بیگی به روشنی دیده میشود . در جایی بهمـن بیـگی می گوید : از من نپرسیـد که این راه را چگونه رفتم فقط بدانید که من این مسیر و راه بسیار دشوار را طی کردم . بله وقتـی خاطـرات و داستـان های زندگی بهمـن بیگـی را می خوانیـد متوجـه می شوید که این مرد بسیار هوشمند چگونه میان دو جریان بزرگ یکی ایل قشقائی که وابسته اش بود و دیگری حکومت مرکزی که مورد قبولش نبود ،چگونه مانور میداد که حتی در بحبوحه شدیدترین جنگ ها میان ایل و حکومت همـواره در منطقه حضـور داشت و تلاش میکرد تا میـان این دو قـدرت هیچ سوئـی را نگیرد تا بتواند راه توسعه دانش در درون ایل خودش و سایر ایل ها را به نتیجه برساند و از فرزندان کوچ نشین هزاران انسان دانش آموخته بسازد .بله بهمـن بیگـی این راه را طی کرد همچنان که در مثال میگویند انگار از پل صراط که نازکتر از مو ، برنده تر از تیغ و پر پیچ و خم تر از هر گردنه کوهستانی است توانست با هوشیاری بگذرد .
حسین طباطبایی