کتاب «آموزش ستمدیدگان» که توسط مرحوم استاد احمد بیرشک، ترجمه شده است، از تبدیل «آموزش سکوت» یا «انفعال در برابر آموختن» به «هشیارسازی» یا «پرسشگری در آموختن» سخن میگوید. به نظر او در مدارس جدید، شبکههای آموزشی «مبتنی بر انقیاد» جای خود را به «آموزش مبتنی بر مشارکت و نقد» میدهد تا دانشآموختگان، توانایی حل مسائل پیرامون خویش را بیابند.
اردیبهشت فرهنگیترین ماه سال است؛ زیرا علاوه بر روز معلم، روز کارگر، روز بزرگداشت سعدی، شیخ بهایی، شیخ صدوق، حکیم عمر خیام نیشابوری، شیخ کلینی، فردوسی، روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی و برگزاری نمایشگاه بزرگ کتاب در این ماه قرار دارد.
فرصت گرانبهایی است تا یاد کنیم از هنر کسانی که به دانشجویان و دانش آموختگان برای رهایی از غل و زنجیرهای ذهنی، یاری رساندهاند.
آموزش و پرورش ما این افتخار را داشته است تا به لطف پیشینه درخشان علمی خود(که نماد برجسته آن دانشسرای مقدماتی در دهههای ۱۳۴۰، ۱۳۳۰ و ۱۳۵۰ در تربیت معلم است)، علاوه بر نواحی شهری و روستایی، با اعزام معلمان مشتاق، مناطق دوردست و مجاور را نیز پوشش آموزشی دهد.
اغلب معلمان تاثیرگذار در مدارس و دبیرستانها که همشهریان از آنان به نیکی یاد میکنند و متاسفانه برخی دعوت حق را لبیک گفتهاند، فارغالتحصیل این دانشسراها بودهاند. تاسیس این نهاد آموزشی، خدمت بزرگی بود که از حافظه تاریخی مردم ما محو نخواهد شد. با این وصف در قرن بیستویکم لزوم بازنگری در فلسفه آموزش و پرورش در سطوح خرد و کلان احساس میشود.
امروز سازمانهای معتبر جهانی نظیر یونسکو، هدف آموزش و پرورش را در ۴ سطح تعریف میکنند: نخست: تربیت شهروندانی که با حقوق و وظایف خود آشنا باشند و عضویت در نهادهای اجتماعی و رفتارهای دموکراتیک را بیاموزند. دوم: توانمندسازی دانشآموزان، به طوری که از لحاظ نظری و عملی قادر به برقراری ارتباط با محیط پیرامون خود باشند؛ و سوم این که: آموزش بر پایه خلاقیت باشد و چهارم: نقد و تفکر انتقادی، موضوعیت یابد.
در این راستا آشنایی با تفکرات اندیشمند برزیلی «پائولو فریره» ضروری است. او که یک چهره انقلابی و مبارز بود و در مسیر ترویج دیدگاههای خود نسبت به آموزشهای رهاییبخش رنج تبعید و دشواریهای ناشی از آن را به جان خرید، زلزلهای در ارکان آموزش و پرورش دولتهای استبدادی و وابسته به استعمار ایجاد کرد.
فریره در کتاب معروف خود به نام «آموزش ستمدیدگان» که توسط مرحوم استاد احمد بیرشک، ترجمه شده است، از تبدیل «آموزش سکوت» یا «انفعال در برابر آموختن» به «هشیارسازی» یا «پرسشگری در آموختن» سخن میگوید. به نظر او در مدارس جدید، شبکههای آموزشی «مبتنی بر انقیاد» جای خود را به «آموزش مبتنی بر مشارکت و نقد» میدهد تا دانشآموختگان، توانایی حل مسائل پیرامون خویش را بیابند.
وی به جای واژه تفکر از تعمق استفاده کرده است و ضمن انتقاد از آموزش و پرورش متداول میگوید که آموزش و پرورش تبدیل به نوعی عمل ذخیرهسازی شده است که در آن دانشآموز ذخیرهکننده و معلم ذخیرهسپار است و به جای ارتباط دوجانبه، معلم درسهایی ارائه میکند که دانشآموز صبورانه آنها را دریافت، حفظ و تکرار میکند.
این مفهوم «بانکداری» در تعلیم و تربیت است که دامنه عمل برای دانش آموز، تنها محدود به دریافت، پر کردن و ذخیره سازی اطلاعات است. برخلاف روش بانکی، «روش طرح مسأله» که توسط فریره مطرح میشود، مستلزم تبادل افکار و عقاید از طریق «گفتگو» است، به گونهای که معلم و شاگرد هردو در آموزش (نقادانه) همراه یکدیگرند و به این ترتیب آنان به تفکر انتقادی درباره زندگی خود برانگیخته میشوند.
از این رو با یک بازنگری در آموزشهای ارائه شده این سؤال مطرح میشود که آیا آموزشهای مخزنی یا بانکی که متکی بر محفوظات و معلومات انباشته شده است، توانایی پاسخگویی به ضرورتهای گوناگون جهان پیش روی ما را دارد. آنچه متفکرانی مانند فریره را به طرح مباحثی چون «آموزش ستمدیدگان» واداشته، از همین منظر قابل فهم است.
پائولو فریره بر این اعتقاد است که در دنیای جدید دانش آموز، دانشجو و…. با آموزشهایی که ارائه میشود، باید توانمند و برای تحقق این امر، باید فرهنگ سکوت در کلاس شکسته شود، زبانها گشوده و شجاعت اظهار نظر و ابراز عقیده در میان دانش آموختگان ایجاد شود.
هرگز فراموش نمیکنم در درس علوم کلاس پنجم دبستان زمان ما که به نقش لاله گوش در تعیین جهت صدا اشاره شده بود و برادرم درس را برایم توضیح داد. روز بعد که معلم از بچهها نقش لاله گوش را سؤال کرد، هیچکس پاسخ نداد؛ من نیز با آن که جواب را بلد بودم، پس از دو سه بار پرسش معلم، با ترس انگشت خود را بالا بردم و پاسخ را گفتم؛ زیرا در آن فضا معلمسالاری و فرهنگ سکوت حاکم بود. جان سخن این که در دوران ارتباطات، که همه فراگیرندهاند، کلاس باید به مکانی برای گفتگو و آموزشهای دوسویه تبدیل شود. آموزشهایی که در فرایندش، هم آموزشدهنده (معلم) و هم آموزشگیرنده (دانشآموز) به صورت مداوم میآموزند؛ و این مگر با بیرون آمدن معلم از نقش سنتی خود ـ یعنی انتقال معلومات از یک منبع معرفتی قدرتمند و دانای کل به مخازن ذهنی دانش آموزان- فاصله بگیرد و به روحیه «تسهیلگری» (Facilitation) باور بیاورد.
یک تسهیلگر (معلم) هرگز خود را بالاتر از مخاطب خود فرض نمیکند و میکوشد با بخشیدن اعتماد به نفس، فضایی خلق کند که استعدادهای بالقوه شکوفا شود. بنابراین ایجاد فضایی از گفتگو، مشارکت و همدلی، لازمه کار معلمی درعصر جدید است. جان کلام پائولو فریره این است که یک تسهیلگر باید مخاطبین خود را نسبت به ظرفیتها و توانمندیهایشان آگاه سازد. به عبارت دیگر آموزش و پرورش باید در صدد باشد تا دانش آموزان به غایتها و اهدافشان در زندگی برسند نه این که آنها را برسانند! فرق است میان رسیدن و رساندن!فراموش نکنیم که انسان در شرایط مدرن به موجودی خوداندیش تبدیل شده که پدیدهها را در ظرف عقل و اندیشه خود به محک تجربه و شناخت در میآورد، بر همین اساس به جای راه نشان دادن، راه انداختن مخاطب حائز اهمیت است.
در روش آموزش قدیمی، رابطه میان معلم و شاگرد، یک سویه و عمودی بود و یادگیرنده در جایگاه پذیرندهای منفعل قرار داشت، در حالی که در شرایط جدید، آموزش فرآیندی برای کشف نیروهای درونی و به فعلیت رساندن قابلیتهای دانش آموز است. این قاعده جز با برقراری روابطی دوسویه میان معلم و دانشآموز و ترویج و نهادینه کردن فرهنگ تسهیل گری قابل فهم نیست.
دکتر ابراهیم جعفری