اخبار

کد خبر : ۳۲۱

اجراى مرحله اول طرح کوله کتاب حامى

۲۳ آذر ۱۳۹۴ ۰۰:۴۹
اجراى مرحله اول طرح کوله کتاب حامى

 اجرای مرحله اول طرح کوله کتاب


کوله کتاب سراوان  


برای اجرایی کردن طرح کوله کتاب انجمن حامی راهی شهرستان سراوان در استان سیستان و بلوچستان شدیم ، سفری پر از رمز و راز به سرزمین محرومیت ها و ناتوانی ها ، به منطقه ای که تاریخی بس کهن دارد ولی در حال حاضر یکی از محروم ترین و به لحاظ اقتصادی و فرهنگی عقب مانده ترین مناطق ایران است . این مناطق هم به لحاظ اقلیمی مورد ستم واقع شده ، اغلب خشک و بی آب و علف است و هم به لحاظ فرهنگی و اجتماعی ضعف های بیشماری دارد .
کوله کتاب ۱با توجه و اشراف به این مسائل راه پر فراز و نشیبی را پیمودیم . مسیر، کوهستانی و بسیار صعب العبور بود و با وجود ماشین های مخصوص و راننده که خود نیز از فعالان مناطق عشایری بود ، گاهی مسیر را گم می کردیم ما تنها ماشین در آن مسیر های کوهستانی بودیم و و جز ما هیچ ترددی نیز نمی شد .بالاخره موفق شدیم حوالی غروب به اولین روستای عشایری هدف که روستای ضیایی بود برسیم . (کوله شماره یک) این روستا 200 نفر جمعیت داشت و 15 نفر دانش آموز که فاصله آن تا سراوان 130 کیلومتر بود .

هوای گرگ و میش غروب و روستای زیبا و عجیب ضیایی !! به محض رسیدن با دختران روستا ارتباط برقرار کردیم و خواستیم که جوان ها و بچه ها را جمع کنند تا توضیح دهیم برای چه کاری آمده ایم. خوشبختانه استقبال خوبی بود و به اتفاق چند نفر از دختران روستا راه افتادیم ( البته فقط من و خانم سلیمانی دوست و همراهم در کارگروه کتابخانه ی انجمن حامی ) . به خانه های روستایی می رفتیم و ماجرا را شرح می دادیم . لازم به ذکر است منظور از خانه یک اتاق کوچک کاه گلی بود که مختص یک خانواده بود ! هرقدر که بیشتر با محیط آشنا می شدیم حیران تر می گشتیم ! در هر صورت بعد از جلب اعتماد و ایجاد ارتباط قرار شد همه اهل روستا که شامل زنان و بچه ها میشد در یکی از خانه ها جمع شوند . در این فاصله با خانم ریگی (معلم روستای ضیایی) که کلاسش تمام شده بود و به ده پایینی رفته بود تماس گرفته شد تا بیاید و کوله را به ایشان تحویل دهیم و مسئولیت را به او واگذار کنیم .
وقتی اهالی جمع شدند شرحی راجع به کوله دادیم و همراه با خانم سلیمانی و آقای دهواری ( رئیس هلال احمر سراوان) شروع به خواندن داستان و شعر برای بچه ها کردیم تا آنان نیز ترغیب به خواندن شوند . فضا بسیار خوب و دوستانه شد و توانستیم ارتباط خوبی برقرار کنیم . البته به علت محدودیت دخترهای روستایی تمام تلاش خودمان را میکردیم که حد و حدود را رعایت کنیم و با دخترها هماهنگ کردیم که پشت به دوربین بنشینند تا تصویر آنها گرفته نشود در غیر اینصورت به هیچ عنوان اجازه داخل شدن آقای جعفری ( مستند سازی و فیلم بردار همراهمان) را نمی دادند . در ضمن لوازم تحریر و نشریه قلک نیز توزیع کردیم .

کوله کتاب ۲

روز بعد به روستای گروکی که بالاتر از ضیایی بود رفتیم . البته تعداد جمعیت آن روستا بسیار کم بود و بالطبع دانش آموزان کمی نیز داشت . لوازم التحریر و نشریه قلک به بچه ها دادیم . سپس به سمت روستای زمینان حرکت کردیم . این روستا 60 خانوار بودند و حدود 300 نفر جمعیت که 40 نفر آن دانش آموز بودند و فاصله آن تا سراوان 140 کیلومتر بود .( کوله شماره 2 ) در این روستا نیز فقر و تنگدستی بیداد می کرد و از چهره بچه ها و اهالی روستا می شد سوءتغذیه و فقر را کاملا حس کرد . اتفاقی که در این روستا توجهمان را جلب کرد این بود که یکی از اهالی چون در این روستا مدرسه نداشتند خانه خود را که 2 اتاق کاهگلی بود ، خالی کرده و تبدیل به مدرسه کرده بود و خود در کپر زندگی می کرد! یعنی اوج فداکاری و گذشت که بخصوص برای ما که کمتر چنین اتفاقاتی را می بینیم و یا اصلا نمی بینیم بسیار غریب بود ! حتی هنگامی که سوال کردیم آیا بابت این کار اجاره می گیرد؟ بقیه با تعجب نگاهمان کردند و گفتند اینجا رسم نیست ! و ما خجالت زده شدیم .
بعد از گشتن در روستا زیر سایبانی روستایی حصیر پهن کردیم و مثل روستای ضیایی شروع به داستان و شعر خوانی برای بچه ها کردیم و در آخر لوازم التحریر و نشریه قلک را دادیم . مسئله ای که خیلی جلب توجه می کرد این بود که بچه های بزرگ تر به طور مثال دانش آموزان کلاس پنجم بسیار به سختی کتابهای گروه الف را می خواندند که علت آن هم دو زبانه بودن آنها بود . که همین باعث می شد بچه ها از این نظر ضربه بدی بخورند . مسئله دیگر خجالتی بودن و شرم از ارتباط برقرار کردن بود . بخصوص در میان دختران بیشتر نمود داشت . کوله تحویل داده شد و قرار شد معلمین نقش کتابدار را ایفا کنند .
نکته دیگر این بود که معلمین یا از روستای دیگر بودند و یا از سراوان و روز چهارشنبه می رفتند و روز شنبه می آمدند و عملا 3 روز در هفته حضور کامل داشتند . حالا با سطح حقوقی معلمین آنجا و سختی راه و مشکلاتی که داشته و وضع مدرسه تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل .

کوله کتاب ۳

بعد از بازدید از روستای زمینان به روستای گنوش رفتیم . روستایی که بیشتر از بقیه بوی زندگی می داد . این روستا دارای 70 خانوار بود و 26 دانش آموز داشت و فاصله آن تا سراوان 115 کیلومتر بود ( کوله شماره 3 ). این روستا بسیار تمیز با مردمانی بسیار خونگرم و اجتماعی . به محض پیاده شدن از ماشین ارتباط برقرار شد و با زنان و دختران روستایی گفتگو کردیم و قرار گذاشتیم در یک اتاق روستایی جمع شویم .
باز همچون روستاهای قبلی بساط کوله کتاب را پهن کردیم و مجددا برنامه داستان و شعرخوانی برای بچه ها و شرح ماجرای کوله کتاب را اجرا کردیم . به علت نبودن معلم ، کوله کتاب تحویل مسئول شورا شد که بعد از آمدن معلم به او تحویل داده شود . ( کوله شماره 4) روستای بعدی روستای میجونی بود که چون غروب شده بود و مردم اکثرا در خانه هایشان بودند مسئول شورای روستا با بلندگو مردم را خبر کرد که برای ما خیلی جالب بود . پس از آمدن مردم به منزل مسئول شورا که بیشتر آن بچه ها بودند، ماجرای طرح کوله کتاب را با آنان در میان گذاشتیم و در آخر نیز اهدا لوازم التحریر و مجله قلک . فرح حق نژاد، مدیر کارگروه کتابخانه انجمن حامی



تعداد بازدید : ۲۵,۳۸۰

نظرات بینندگان

hiva
۱۳۹۴/۱۰/۰۸ Iran
0
0
0

واقعا خدا قوت الهی تنتون سالم باشه

majid
۱۳۹۴/۱۱/۰۸ Iran
0
0
0

سلام کارتون واقعا عالیه

کامیاب
۱۳۹۵/۱۲/۲۱ Iran
0
0
0

شمافعل آدم بودن راصرف کردید ای که دستت می رسد کاری بکن پیش از آن که از دستت نیاید هیچ کار!! اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی چه میان نقش دیوار و میان آدمیت خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت به حقیقت آدمی باش
وگرنه مرغ باشد که همین سخن بگوید به زبان آدمیت ..طیران مرغ دیدی ، تو ز پای‌بند شهوت به در آی تا ببینی طیران آدمیت نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت


نام را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید

اعتبارهای انجمن حامی

برای استعلام، فیلترشکن باید خاموش باشد.

تماس با ما

نشانی: تهران، خیابان کریم‌خان زند (شرق به غرب)، ابتدای پل، کنار بانک ملی، پلاک: ۷۳، طبقه: ۵
کد پستی: ۱۵۸۵۶۹۵۸۶۶

نقشه و مسیریابی


تاریخ بروزرسانی : ۷ اَمرداد ۱۴۰۳ ۱۷:۵۵