کتابخانه حامی بهار روستای رمین
عبدالحکیم بهار
هر وقت در کتابخانه قصه گویی می کنیم،لذت عجیبی بین بچه ها حاکم می شود. این لذت پسر و دختر ندارد. صبح و بعد از ظهر هم نمی شناسد. روزهای تعطیل و غیر تعطیل هم برایش بی معنی است. نمی دانم آنها چگونه و از کجا با خبر می شوند.چه حسی ان ها را به اینجا می کشاند.فقط این را می دانم در آن لحظه خیلی کنجکاو می شوند و غرق در شنیدن قصه. نمی دانم چه رازی است ! اما می دانم برای بچه ها خیلی شیرین است.
امروز هم برای بچه ها قصه گفتیم. تفاوتش با قصه گویی های قبل این بود که
بچه ها قصه بیتی و زیتی را از زبان حدیث لزر غلامی نویسنده آن می شنیدند، طعم قصه خیلی شیرین تر شده بود.