بخشندگی یعنی ......توی اتوبوس داشتم قبض لوازم التحریر رو به خانم بغل دستیم نشون می دادم . یه پسر 10-12 ساله فال فروش سوار شد و همینطور که از کنارم می گذشت توجهش به عکس پسر بچه ها جلب شد.
- این چیه ؟ اینا کی ان؟
- قبض لوازم التحریر برای بچه های مدارس مناطق محروم.اینم عکس دوتا از همون بچه هاس
- یعنی چی ؟
- مردم این قبضا رو می خرن .انجمنی که من توش کار می کنم با پولایی که جمع میشه ، چیزایی که تو قبض نوشته رو می خره، می فرسته برای بچه های مدرسه هایی که ساخته.
- اینا که اینجا نوشته رو می دین به یه نفر؟...چه ذوقی می کنه با این همه دفتر و مداد...می شه من 2 تومن بدم اینجا نوشته 15 تومن؟
مونده بودم چی بگم .چشماش برق می زد و منتظربود.
-هر چقدر دلت می خواد کمکشون کن.
یه اسکناس آبی بهم داد.گفتم ممنون پسرم . داشتم قبض رو می کندم بهش بدم ،گفت : " نه. من که 15 تومن ندادم." گفتم عیبی نداره بقیه اش رو می زارم روش. خداحافظی کرد وخندان از اتوبوس که رسیده بود به ایستگاه پیاده شد. قبض نیمه کنده توی دستم موند .
زرافشان راستی