عادت به کتابخوانی از کودکی شکل می گیرد و نقش مدرسه در ایجاد این عادت بسیار مهم است. کتابخانۀ مدرسه مرکزی برای انواع فعالیتهای آموزشی است که برای پرورش همۀ جانبۀ کودکان ضروریاند.
میگویند: کتابخانه قلب مدرسه است و مدرسه بدون کتابخانه کالبدی بی جان است. عادت به خواندن از کودکی شکل میگیرد و بعد از خانواده مدرسه دومین محیطی است که باید مقدمات ایجاد این عادت را در کودک ایجاد کند.
«برای بسیاری از کودکان، مدرسه اولین مکانی است که آنها را با خواندن و مواد مکتوب آشنا میکند، زیرا یا به دلیل بی سوادی پدران و مادران و یا به سبب عدم عادت به مطالعۀ آنان، کودکان فرصت تجربههای مفید خواندن در خانواده را نمییابند.» (ادبیات کودکان و نوجوانان و ترویج خواندن، ثریا قزل ایاغ، انتشارات سمت، ص. 31)
به این ترتیب کودکانی که درخانواده برایشان کتاب نمیخوانند، فقط محدود به خانوادههای کم درآمد یا دچار فقر فرهنگی نیستند، بلکه ممکن است والدینی مرفه و تحصیلکرده نیز داشته باشند که وقت یا بینش کتابخوانی برای فرزندانشان را نداشته باشند. بسیاری از این والدین حتی به اهمیت کتابخوانیو کتابخانه واقف نیستند و معتقدند اگر فرزندانشان به مدرسه ای «خوب» بروند – مدرسه ای که به زعم آنهاسوابق آن نشان میدهد که بالاترین آمار قبولی در کنکور را دارد – هر چه را برای زندگی «خوب» - که به زعم آنها در داشتن شغلی درخور و درآمدی بالا خلاصه میشود –میآموزند. تعجبی ندارد که بالاترین آمار کتابخوانی در کشور ما به مطالعۀ کتب درسی، به ویژه کتابهای پیش دانشگاهی و کنکور، مربوط میشود. این نگرش به کتاب و کتابخانه در پایتخت کشور و در خانوادههای مرفه رایج است، حال در روستاها و شهرهای مناطق محروم که حداقل امکانات را برای تحصیل فرزندانشان دارند، چه میگذرد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
این تفکر در میان معلمان و مدیران مدرسه هم کمابیش رایج است، زیرا:«در نظامهای آموزشی برنامه مدار که اتکای آن به تک کتاب درسی است و روشهای مکانیکی متکی برحافظه به کار گرفته میشود اصولا خواندن فراتر از کتابهای درسی نه توصیه شده و نه راهکارهای آن پیش بینی میشود... در چنین نظامیمعلم و دانشآموزبی نیاز از منابع گستردۀ پهنۀ علوم و معارف بشری تنها به محتوای کتاب درسی بسنده میکنندو ارزشیابی هم بر اساس نقل و انتقال یک جانبۀ همین محتوا صورت میگیرد.» (همان، ص. 31و 32)
در چنین نظام آموزش یک بعدی، کودکان فقط در حیطۀ شناختی پرورش دادهمیشوند و قوت آنها در حافظۀ آنهاست. این نظام معلم - محور است و معلم در آن با انتقال موبه موی مطالب کتاب درسی کارش را به آسانی انجام میدهد و بدیهی است که از چالشی که دانشآموزی با مطرح کردن مطلبی که در کتابی غیردرسی خوانده است، بترسد. ولی این نظام در تمام دنیا محکوم به نابودی است زیرا مشاهدۀ شکست نسلهایی از فارغ التحصیلان جوان - یعنی همانهایی که تحصیلات «خوب»، شغل «خوب» و درآمد «خوب» دارند - در زندگی خانوادگی و مدیریت مشاغلی که به آنان سپرده میشود، به تحقیقاتی انجامید که نشان میداد این ناتوانیهانتیجۀ رشد یک بعدی شناختی و عدم پرورش در حیطههای دیگر آموزش مثل حیطههای اجتماعی و عاطفی – نگرشی هستند. از سویی دیگر پیشرفت فناوری اطلاعات و ارتباطات که دسترسی عمومیرا به دانش و اطلاعات تسهیل کرده است، معلم را از تخت فرماندهی دانای مطلق، یعنی جایگاهی که در این نظام معلم– مدار داشت، پایین آورد و در کنار دانشآموزانی قرار داد که به علت تسلط به ابزار فناوری به آسانی میتوانند به اطلاعاتی دست یابند که در خزانۀ محدود دانش معلم، یعنی کتاب درسی، نمیگنجد. و اگر معلم خود فاقد مهارتهای تحقیقی و استفاده از شبکههای مجازی باشد، نمیتواند از میان انبوه درهم اطلاعاتی که دانشآموزان در اینترنت مییابند، سره و ناسره را از هم جدا کند. بنابراین امروز در سراسردنیا آموزش دانشآموز- مدار دارد جای آموزش معلم – مدار را میگیرد و پرورش مهارت حل مسئله جای حفظ کردن را.
«کتابخانه در چنین شرایطی "قلب آموزش و پرورش" تلقی میشود و همۀ فعالیتهای جاری و ساری و آتی یک مدرسه در کتابخانۀ آن سازماندهی میشود. کتابخانه مرکز انواع گوناگونی از مواد چاپی و غیرچاپی است که با توجه به اهداف مدرسه و نیازهای دانشآموزان و آموزگاران تهیه شده است. همچنین مرکز یادگیری است و دانشآموزان با توجه به آهنگ رشد و تواناییهایشان میتوانند به مطالعه بپردازند و پیش بروند. علاوه براین مرکز تدریس است. معلم و کتابدار مشترکاً برنامههای آموزشی را با اتکا به منابع موجود ترتیب میدهند. درعین حال مرکز هدایت و راهنمایی است. به نیازها و علایق دانشآموزان توجه دارد و آنان را در حوزۀ علایقشان یاری میرساند. همچنین مرکزی است برای پرکردن اوقات فراغت و مرتبط کردن دانشآموزان با سایر مراکز مشابه... نباید فراموش کرد که امروز پهنۀ وسیع مواد غیرکتابی بخصوص دسترسی به رایانه و استفاده از شبکه، نیز در دستور کار مدارس قرار دارد، زیرا کودکان قرن بیستم باید به سواد الکترونیکی نیز مجهز باشند.» (همان، ص. 32، 33)
در چنین نظامیکتابهای درسی نیز براساس تحقیق و مطالعۀ شخصی دانشآموزان تنظیم شدهاند، بنابراین کار معلم دیگر انتقال اطلاعات کتاب درسی به دانشآموزان نیست، بلکه آموختن روش تحقیق، معرفی منابع و طرز استفاده از آنهاست.این نوع آموزش هرچند در راهبردهای نظام آموزشی نوین ما لحاظ شده و به ساختار کتابهای درسی نیز راه یافته هنوز در تمام مدارس، به ویژه مدارس مناطق محروم، اجرایی نشده است، زیرا مستلزم بازآموزی فراگیر معلمان در سطح کشور و وجود کتابخانه در تمام مدارس است. امروزه کتابخانه دیگر نه یکی از مزایای مدارس با کیفیت، بلکه برای تمام مدارس ضرورت به شمار میرود. غفلت از آن به مثابۀ خالی کردن جا برای ابزار تبلیغاتی و مضر دنیای مجازی است که این بار بعد دیگری از شخصیت نسل آیندۀ ما را نشانه گرفته و آن بعد عاطفی – نگرشی است. این نظام فراگیرتر از نظام آموزشی عمل میکند، زیرا در بسیاری از شهرهای کوچک و روستاهایی که کتابخانه و حتی مدرسه ندارند، کافی نت و موجود است و امکان دسترسی به اینترنت همراه فراهم در نتیجه خطر آسیب های این ابزار بسیار نزدیک است: کافی است تلفن همراهی را روشن کنی که امروزه در دست همۀ اقشار جامعه ازهر سن و سالی میبینی.