بله، کتابداران سیار، نه کتابخانههای سیار و نه کتابداران کتابخانههای سیار؛ کتابدارانی که با یک کیسه کتاب با خودرو شخصی یا به کمک دوستی که وسیلۀ نقلیه دارد، به روستاهای دور دست یا به نزد عشایر میروند تا کتابها را به دست کودکان برسانند و برای این کار دستمزد دریافت نمیکنند و انگیزۀ این کارشان چیزی نیست جز عشق و انسانیت. سال گذشته، تقریبا همزمان با شروع طرح کولۀ کتاب و ارسال نخستین سری به سراوان، به منظور ارتباط بیشتر با کتابداران کتابخانههای حامیو ایجاد ارتباط بین آنها، گروه تلگرامی"کتابداران حامی" را تاسیس کردیم تا هم کتابداران و هم اعضای کارگروه کتابخانه اخبار، گزارشها و مطالب آموزشی خود را درآن بگذارند. با انتشار خبر ارسال کولههای کتاب به سراوان، بعضی از کتابداران در همان گروه از ما تقاضای کولۀکتاب کردند تا به روستاهای اطرافشان برسانند. ما توضیح دادیم که کولهها تکی ارسال نمیشوند و این که باید با برنامهریزی خاص بین چند روستای از پیش تعیین شده گردش کنند و این کاری است که از یک نفر کتابدار برنمیآید و مستلزم کار گروهی و نظام مند است. به آنها گفتیم اگر مایلاندمیتوانند از کتابخانۀ خود به هر تعداد که صلاح میدانند، کتاب به روستاهای دیگر ببرند و امانت دهند و پس از مدتی آنها را عوض کنند. راستش فکر نمیکردیم این پیشنهاد واقعا عملی شود،ولی در اواخر تابستان وشروع سال تحصیلی گزارشهای تصویری از کتابداران دریافت کردیم که نشان میداد واقعاً ارادۀ کاری را که گفته بودند، دارند. کتابدار کتابخانه حامیدر شهر محمدی،بلوچستان، برای کودکان عشایر در کوهستان سیاهان کتاب برد. او در گروه تلگرامیکتابداران حامی، زیر این عکسها نوشته بود:" امروزباکودکانی آشناشدم که نداشتن آب، برق وحتی فاصله دوکیلومتری تامدرسه یک کلاسه با پای برهنه مانع از پیشرفت و سواداموزی آنان نمیشود." کتابدار شهر محمدی، نه تنها برای کودکان کتابها را از کتابخانه بیرون میبرد، بلکه اعضای کتابخانه را هم از بیرون پیدا میکند و به کتابخانه میآورد. بچههای کار، بچههای خانوادههای مهاجر و بچههای بازمانده از تحصیل. به آنها خواندن و نوشتن میآموزد، برایشان کتاب میخواند و ساعتی زندگی شان را شیرین میکند. کتابدار دهستان کنت، براییکی از روستاهای دورافتاده کتاب برد، شرح را از زبان خودش بخوانیم:"امروز به اتفاق یکی از دوستانم به یک روستای دور افتاده رفتیم ....این روستا گورآب نام دارد تقریبا بیست پنج کیلومتری دهستان کنت با راههای صعب العبور که بنده افتخار داشتم در سال 1393 به عنوان معلم امریه آموزش و پرورش در این روستا خدمت کنم.مردمانی ساده زیستو قانع که علی رغم داشتن مدرسه نوساز از نعمت برق بی بهره هستند،تعداد دانش آموزان این روستا چهارده نفر است. تصمیم گرفتم که از کتابهای داستان کتابخانه حامیدهستان کنت به تعداد دانش آموزان روستا کتاب هدیه کنم و تصمیم بر این شد که دانش آموزان پس از اینکه کتابهایشان را خواندند، دوباره آن ها را با منابع جدید عوض کنند، یعنی به عنوان عضوی از کتابخانه، ولی نه حضوری بلکه از طریق معلم آنها که هر از چند گاهی برای تهیه وسایل مورد نیاز به شهر سفر میکند." کتابدار کتابخانۀ حامیدر شهر آبدانان، که مسئول مرکز فرهنگی بزرگی در این شهر است، برای مدرسۀ کودکان عشایر اسوه ، که به همت معلم مدرسه تازگی از چادر به کانکس منتقل شده است، کتاب برد. این بریده ای از شرح مفصل و پراحساس او از این سفراست:" با عنایت خداوند متعال بالاخره موفق شدیم امروز علی رغم مشکلات اداری و با وسیلۀ نقلیۀ شخصی مسیر 32 کیلومترییکی ازمدارس عشایری را که 13 کیلومتر آن نیز جاده خاکی ودشواربود پشت سر گذاشته و به عنوان یک حامیکوله باری کتاب به دانش آموزان عزیز مدرسه عشایری اسوه در ارتفاعات دینارکوه برسانیم ... آموزگار با ذوق ومشتاق آن با 28 سال سابقه تدریس با عشق و علاقه دو سال است که اینجا را برای خدمت انتخاب کردهاست ...قرار شد هروقت ایشان به شهر آمد، کتابها را بیاورد و عوض کند." از آن پس آقای پورمحمدی، آموزگار عشایراسوه، هم به جمع کتابداران حامیپیوست، یک کتابدار سیار دیگر. و در آبان ماه بود که گزارش عبدالحکیم بهار از روستای رمین از توابع چابهار آمد: بستههای کتاب آماده شده برای ماهیگیرانی که برای صید ماهها دور از خشکیاند. با آغاز سال تحصیل، دکتر پیروتی، عضو هیئت امنای کتابخانه ماموستا هژار ربط برای مدارس کتاب برد. همچنین در همایش کتابداران غرب کشور جوانان مشتاقی را ملاقات کردیم که کتابخانه شان محدود به یک قفسه و صد جلد کتاب در خانه بود و برای ترویج این کتابها آنها را به مدارس، قهوه خانهها و پارکهامیبردند، بدون آن که با این کار در پی نام و نان باشند. و روز به روز گزارش های تصویری جدیدی از کتابداران نقاط مختلف می آید که کتاب ها را به مهد کودک ها و مدارس می برند و برای کودکان کتاب می خوانند. کتابدار کتابخانه تازه تاسیس حامد ذاکری در سوراب برای بچه های مهد کودک کتاب می برد و برایشان کتاب می خواند. و کتابدار روستای سواره ناچیت برای بچه های پیش دبستانی روستای مجاور کتاب و اسباب بازی می بردبرایشان کتاب می خواند و با آن ها بازی می کند. کتابخانههای قابل حمل و سیار ایدههای جدیدی نیستند، در واقع تاریخچهای طولانی دارند، از زمانی که داشتن کتاب و کتابخانه فقط در توانایی شاهان و امپراتورها بود و کتابخانهشان را با خود تا میدان جنگ هم میبردند تا زمان جنگ جهانی اول و دوم که چمدانهای کتاب را به جبههها ارسال میکردند و تا عصر حاضر که کتابخانههای سیار دیجیتالی به صورت خودرویی مجهز به آنتن ماهواره و چند دستگاه کامپیوتر به مردم روستاهای دورافتاده خدمات کتابخانه ای ارائه میکنند. ولی معمولا این نوع گردش کتاب با برنامه ریزی حسابشده و تامین هزینه از سوی موسسات دولتی یا مردم نهاد به صورت پروژههای دراز مدت صورت میگیرد. گردش کتابدار با بستهای کتاب در بین روستاها و عشایر روندی کم نظیر است که نشان از همت والای افرادی دارد که در کشوری با آمار پایین کتابخوانی، دغدغۀ ترویج کتاب در بین نسل جوان را دارند. کسانی که اگر آنها را نیابیم و درنیابیم، پس از چندی با نومیدی اسیر روزمرگیهای زندگی میشوند و زندگی بچههایی که ممکن است با این خدمات بشردوستانه متحول شود، همچنان در مسیر سرازیری پیش خواهد رفت. با درنظر گرفتن این که در کتابخانههای روستایی و پروژههای کتابخانۀ قابل حمل مانند کولۀ کتاب از افراد محلی علاقهمند به عنوان کتابدار و مجری طرح استفاده میشود، این گونه کتابخانهها عرصۀ رشد و پرورش این گونه انسانهای شایسته است. کتابخانههایی کوچک با 60 یا 70 متر مساحت و چند قفسه کتاب یا کوله پشتی پر از کتابی که هرجایی را میتواند تبدیل به کتابخانه کند. این نوع گردش کتاب تصوری را که عموم مردم از کتابخانه دارند، متحول میکند و گواه آن است که ستون کتابخانه کتابدار آن است نه قفسههای کتابش.