مشق شب
علیاکبر زینالعابدین
برای اینکه یک بچه بتواند مشقهایش را به موقع بنویسد، خوب هم بنویسد، موقع نوشتن، کشفی هم بکند، فقط به خودش نیست.
در خانهای که بچه خبر دارد اجارهخانه عقب افتاده و صدای بابا و مامانش را میشنود که یک نوبت التماس صاحبخانه میکنند و یک نوبت با هم دعوا میکنند، از توی این خانه مشق درست و حسابی درنمیآید. وقتی معلم بچه، تکلیف آن بچه خوشخطه را که با مدادهای رنگی دور صفحهاش را هم خوشگل کرده میگیرد بالا و میگوید: «نگاه کنید بچهها! به این میگویند تکلیف.» و بچه میبیند که خطش خوب نیست و ذوق نقاشی هم ندارد تا دفترش مشتریپسند باشد، از این کلاس مشق درست و حسابی درنمیآید. وقتی سوال کتاب درسی یک بیخاصیت نامفهومی است که با صد من عسل هم از گلوی بچه پایین نمیرود، از این کتاب مشق درست و حسابی درنمیآید.
اگر معلم بچه خبر نداشته باشد از خانه و اجارهخانه و التماس و دعوای نوبتی و بچه را تنبیه کند بخاطر مشق نیمهکاره و غلط و غلوطش، تکلیفِ تکلیف بچه چه میشود؟ اگر بابا و مامان خبر نداشته باشند از خوشخطی و نقاشیهای گلگلی و بچهشان مشقش را هی عقب بیندازد و بترسد از خیت شدن و بابا و مامان هر شب از چیزی محرومش کنند، تکلیف تکلیف بچه چه میشود؟
وقتی بابا و مامان و معلم از سوال بی خاصیت و صد من عسل و پایین نرفتن از گلوی بچه، خبر نداشته باشند و همه با هم آوار شوند سر بچه با این مشق نوشتنش، تکلیف تکلیف بچه چه میشود؟
بچه بزرگ میشود و یاد میگیرد صبح زود یا در زنگ تفریح از روی دفتر بچههای بزرگ دیگر بنویسد. آنجا که دیگر حواس معلم و بابا و مامان و مولف کتاب درسی نیست که تکلیف تکلیف بچه شده است؟
بچه خیلی بزرگ میشود و دیگر بچه نیست و خوب بلد شده است که از روی دست و فکر و جیب بچههایی که دیگر بچه نیستند بنویسد و برای همین کارهای عادی ما که دست بچه خیلی بزرگ میافتد خوب پیش نمیرود و تکلیف خیلی از تکلیفها هم هیچوقت روشن نمیشود.